عجب وضعی شده ها...من اومدم دوتا وبلاگ داشته باشم از همون قبلی هم جدا شدم، در نتیجه اینجا هم خالی از سکنه باقی موند. اما حالا با انرژی زیاد اومدم که هم اینجا بنویسم هم اونجا. شایدم واقعی واقعی بار و بندیل و جمع کنم بیارم اینجا خودمو راحت کنم که البته اینکار نمیشه آخه من اونجا یه عزیزی دارم که منتظر برگشتنش از ستارشم .وقتی هشت سالم بود شازده کوچولو رو خوندم و هیچوقت فکرشم نمیکردم یه روزی خودمم منتظر شازده خودم باشم که از ستارش بیاد. بهرحال سلاااام بیان جان